- 1397/08/15 - 09:03
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- /ZvfB
رحلت پیامبر اکرم و شهادت امام حسن (ع) و امام رضا (ع) تسلیت باد
مردی از دنیا می رود که دنیا، چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشم هایش، به پایان برساند؛ مردی که دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهای سطر پیامبری و نامه رسالت را مهر بنگارد با نقش نگین
مردی از دنیا می رود که دنیا، چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشم هایش، به پایان برساند؛ مردی که دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهای سطر پیامبری و نامه رسالت را مهر بنگارد با نقش نگین
مردی از دنیا می رود که آخرت را همچون پنجره ای دیگر بر نگاه های بشر گشود، تا بنگرند، تا بدانند که ساحل نشینان دنیا را روزنه ای هست که می تواند به دریای آخرت برساندشان؛ مردی که دنیا و آخرت را همچون دو چشم در کنار هم، همچون دو بال برای یک پرنده به تصویر کشید؛ مردی که دست های دنیا و آخرت را در دست هم گذاشت.
پیامبر یک حقیقت جاری است در جریان زمان؛ یک حقیقت جاری که پیامش همیشه نامکرر است و همواره شنیده خواهد شد: در مأذنه های معنویت، در معابد شرق، در غارهای تفکر.
حتی در خانه های طاغوت و در بتکده های درون و برون، فریاد توحید شنیده خواهد شد.
پیامبر یک سرمشق تحریف ناپذیر است که رنگ و بویش کهنه نخواهد شد.
تا انسان انسان است و تا دنیا، دنیا، به تازگی خویش خواهد ماند و در جوشش سیال فهم ها و اندیشه ها، خلوص خویش را حفظ خواهد کرد.
پیامبر، یک قرآن به تمام معنی است که در جاهلیت جدید، منادی دعوت به آیه های تفکر و اندیشیدن است.
تا همیشه وام دار پیامبری ات هستیم
در سوگ کریم اهل بیت(ع)
گاهی نوشتن سخت است و برای از تو نوشتن سختتر.
نوشتن با کلمات خیس سخت است؛ کلماتی که تکان گریه، لبریزشان کرده است، کلماتی که تاب زندگی کردن بعد از تو را ندارند. با این همه کلمه، نمیتوان تو را نوشت. نمیتوانم از سیره پیامبروار تو بنویسم.
نام تو که می آید، قلمها بغض میکنند و گلوی کلمات کبود میشود. نام تو را تنها با غربتی سرخ میتوان بر این صفحه های سفید نوشت.
مرا به تنهایی تو راه نیست. باید از جنس زخم های تو بود تا به هوای بارانی تو راه یافت. تنهایی ات را در پیراهنت حبس میکنی و لبخندت را همپای امامت، فراگیر.
زخم میخوری و مهربانی تعارف میکنی. کاش همه چشمهای جهان یاری ام میکردند تا شاید بتوانم ثانیه ای از تنهایی ات را به صلح نامه ای که امضا کردی، بگریم.
کریم اهلبیت! دست سخاوتت، زبانزد است. چه شبها که انبان به دوش، چراغ خانه یتیمان را روشن می کردی.
آفتاب نیمه شبها! آنقدر سخاوت داشتی که چنین فرمودی: «آنچه را که از امور دنیا طلب کردی و به دست نیاوردی، چنان انگار که به آن هرگز فکر نکرده ای»
کدام کلمه میتواند این همه دل بریدن از دنیا را وصف کند؟! مگر غیر از تو کسی میتواند چنین از دنیا دل ببرد؟! دل میکنی از دنیا؛ همانگونه که از سربازان بیوفایت...
پرنده تنهای امامت! کلمات، کبودی گلوی گرامی ات میشوند تا غربت تو را بسرایند.
در سوگ شهادت امام رضا (ع)
با تو، زانوان لرزانم به آرامش، رضا مى دهند و چشمان شناور در غروبم، بهجتى سبز را تجربه مى کنند.
من با تو، آینه اى مى شوم تن شسته از غبارها و زنگارها؛ آنگونه که آفتاب، سلولهاى جانم را شعر مى شود.
تو را در زمستانهاى سرما و سکوت، صدا کرده ام؛ با دستانى از حاجت و در بهارى از اجابت، غوطه خورده ام.
از مدینه تا توس، مرورت مى کنم و ثانیه هاى سترگ ولایتت را مى ستایم.
تو، هشتمین ستاره اى در آسمان فیروزه و لبخند. رودها همچنان بزرگى ات را در غرفه هاى آب، روانند. مى آیى و دروازه هاى آفتاب گشوده مى شوند.
زمزمه نامت وسیعمان مى کند
مى آیى و شهر را بشارت پرنده و آبشار، به دست افشانى مى خواند.
زمین، ریشه علوى ات را بر خویش مى بالد. آسمان، شاخه هاى هاشمى ات را به تحسین، ستاره مى پاشد اى آنکه ابهت بى بدیلت، تار و پودمان را به سکوت مى خواند؛ اى آنکه زمزمه نامت، وسیعمان مى کند، باران کرامتت را بر ما بگستران تا از تشویش این همه، در دور دست آرامش ساکن شویم. ما را بخوان به بلنداى افق دریایى ات و از انزواى این همه تاریکى، رهایمان کن.